فرهنگی

برشی کوتاه از زندگی شهید عباس اعتمادیان


خلاصه :

سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند. سلام بر شهدا!  

«به عنوان کسی شناخته می شد که همه وجودش را به عشق ولایت گره زده بود. حرف های امام برایش حجت بود. گاه و بی گاه به ما گوشزد می کرد که حواسمان به فرمایشات ایشان باشد. تمام افتخارش همین بود که مقلد امام خمینی است. برای همین حضور در جبهه را واجب می دانست. در یکی از یادداشت هایش به تاکید نوشته بود: شعار زیبای تا زنده ام، رزمنده ام، همیشه بر لبم هست. از خداوند تبارک و تعالی مسالت دارم این کلام را همراه با عملش تا آخر برایم حفظ بفرماید.»

عباس اعتمادیان، هم زمان با دوران کودکی خود پیروزی انقلاب را تجربه کرد. پایان مقطع دبستان برای او با آغاز جنگ تحمیلی مقارن شده بود. 12 ساله که بود به همراه خانواده اش به منطقه عملیاتی فتح المبین رفت. ملاقات با رزمندگان حاضر در منطقه تاثیرات عمیقی بر روح و قلبش گذاشت. خیلی طول نکشید که راهی جبهه شد. عشق به پاسداری از دست آوردهای انقلاب، از او یک رزمنده ساخت.

در همان روزهای جنگ و جهاد تصمیم گرفت تحصیلاتش را در حوزه ادامه دهد. با مشورتی که انجام داد به شهر قم و مدرسه رضویه عازم شد. اما ارادت قلبی او به انجام تکلیف در میدان نبرد با دشمنان اسلام و ایران، باعث شد تا در عملیات بیت المقدس هم شرکت کند. هفدهمین سال تولد این سرباز مدافع با سرانجام با شهادتش قرین شد.

 

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران