فرهنگی

برشی کوتاه از زندگی شهید وحید درخشانی


خلاصه :

ایثار از آن شماست که دنیا را گوشه‌ای افکندید و با پرواز عاشقانه خود، بر روز‌های ما نسیم بهشت پاشیدید

«خیلی خوش مشرب بود. با شوخی های زیبا و صورت همیشه خندانش به همه روحیه می داد. بعد از شهادت دوستان نزدیکش دیگر از خنده های همیشگی او خبری نیود. برایش سخت شده بود که جای خالی آن ها را تحمل کند. خیلی دوست داشت به رفقایش ملحق شود.

بعد از شهادت امید مزینانی که هم مدرسه ای او در دبیرستان تزکیه بود، گفت: ما الكي همينطور پشت سر هم به جبهه مي رويم. بعد اميد از راه نرسيده كوله بار را مي بندد و مي رود و ما بايد بمانيم.»

وحید درخشانی، که در خانواده مذهبی تربیت شده بود برای سرنگونی رژیم فاسدی که قصد بی رنگ کردن مظاهر دینی در جامعه را داشت، از هیچ کمکی فروگذار نبود. در 14 سالگی و بعد از تجاوز رژیم بعث، به نیت دفاع از کیان ایران اسلامی به صف پیکار پیوست و همراه با برادر خود به اردوگاه صابرین اهواز رفت تا به عنوان نیروی رزمی مشغول خدمت شود.

او از فعالين مسجد امام رضا عليه السلام و موسسین بسیج همان مسجد به شمار می رفت و در آخرين ماموريتش با پیوستن به لشگر 10 سيدالشهدا و گردان حضرت قاسم عليه السلام، فرماندهي مخابرات گردان را برعهده گرفت. فصل پایانی سرنوشت این جوان همیشه در صحنه، بعد از امضای قطعنامه، با آرام گرفتن در جوار رحمت حق وآغوش هم رزمانش رقم خورد.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران